سفر نجف کاظم رضا، حيرتبار است. سفر در خانه چشم پدر است و نثری بیهمتا و زيبا دارد که چون چفته ستارهها بهراه ناکجا میگدازد. زبانى که زبان مسافر جان به سر بر زمين خوش لميده راه میسپرد. تا واپسين دم اين زبان جان جانانه از زبان نمیافتد. همراه با تو که همراه قافلهای تازيانهای است بر خاموشی و شيب و نشيبهای اين رفتن.
|