يکی از بيماران روانی هر روز گوشش را به ديوار بيمارستان می گذاشت و انگار به چيزی گوش می کرد. دکترش هم هر روز او را در اين حالت می ديد. يکروز دکترش تصميم گرفت ببيند او به چه چيزی گوش می کند. گوشش را به ديوار گذاشت و بعد از چند لحظه رو به بيمار کرد و گفت: من چيزی نمی شنوم. بيماردر جواب گفت: آره، می دونم. منهم ماههاست که ديگه چيزی نمی شنوم!
|