يکروز يکی از کارمندان اداره پست که در قسمت جداسازی و توزيع نامهها کار میکرد، در ميان پاکتها پاکتی را ديد که تمبر نداشت و در پشت پاکت در قسمت آدرس گيرنده نوشته شده بود: «خدا» او پاکت را باز کرد و ديد نامه از پيرزنی است که به خدا نوشته تمام ١٠٠ هزار تومان حقوق بازنشستگی مرحوم شوهرش را دزد از کيفش زده و اگر پولی به او نرسد تا آخرماه گشنه خواهد ماند. کارمند دلش به حال پيرزن سوخت و ماجرا را با همکارانش در ميان گذاشت و توانست ٩٥٠٠٠ تومان از آنها برای پيرزن جمع کند و همان روز آن مبلغ را با پست پيشتاز به آدرس پيرزن فرستاد. يک هفته بعد، باز هم پاکتی در ميان نامهها بود که در قسمت آدرس گيرنده نوشته شده بود: «خدا». کارمند پست دست خط پيرزن را شناخت. پاکت را باز کرد و نامه او را خواند. پيرزن نوشته بود: «خدا جون به خاطر ١٠٠ هزار تومان که برايم فرستادی خيلی ممنونم. اگر به دستم نرسيده بود از گشنگی میمردم. ضمناً میخواستم اطلاع دهم که ٥ هزار تومان از پولی که فرستاده بوديد را کارمندان بیوجدان اداره پست کش رفته بودند.»
|