دو تا پسر بچه پشت اتاق عمل روى تخت خوابيده بودند و منتظر بودند تا نوبت عملشان بشود. اولى رو کرد به دومى و پرسيد: تو چرا اينجايی؟ پسر بچه دومى گفت: ميخواهند لوزهام را عمل کنند و من خيلى میترسم. اولى گفت: اصلاً ترس نداره. نگران نباش. من وقتى چهارسالم بود لوزهام را در آوردند. هيچ درد نداشت. تازه بعدش هم که به هوش آمدى کلى بستنى بهت ميدن. خيلى کيف داره. بعد پسر بچه دومى از اولى پرسيد: تو چرا اينجائی؟ اولى گفت: براى ختنه. دومى گفت: آخ آخ آخ! من وقتى به دنيا اومدم ختنهام کردند. تا يکسال بعدش هم نميتونستم راه برم!
|