اين نوشته را به آهستگى بخوانيد و به محتوايش فکر کنيد. و آن را به زندگى خود ارتباط دهيد.
به درخت سيب نگاه کنيد. ممکن است چند صد سيب داشته باشد و هر سيب هم دهها دانه. ممکن است بپرسيد: «چرا به اين همه دانه براى پرورش تنها چند درخت سيب ديگر نياز است؟» طبيعت در اين مثال، درسهاى زيادى براى ما دارد. به ما مىگويد: «همه دانهها رشد نمىکنند. در زندگى نيز اغلب دانهها هرگز رشد نمىکنند.» بنابراين، اگر واقعاً مىخواهيد چيزى اتفاق افتد، بهتر است بيشتر از يکبار سعى کنيد. اين بدين معنى است که: براى پيدا کردن کار، ممکن است در ٢٠ مصاحبه شرکت کنيد. براى استخدام يک کارمند خوب، ممکن است با ٤٠ نفر مصاحبه کنيد. براى فروش يک خانه يا يک ماشين يا يک ايده با ٥٠ نفر صحبت کنيد. و با ١٠٠ نفر آشنا شويد تا يک دوست خوب پيدا کنيد. اگر «قانون دانهها» را درک کرده باشيم، ديگر اينقدر ناراحت نمىشويم. و احساس قربانى شدن را متوقف مىکنيم. و ياد میگيريم که چگونه با چيزهايى که برايمان اتفاق مىافتد برخورد کنيم. قوانين طبيعت را نبايد شخصى بگيريم. بايد آنها را درک کنيم و با آنها کار کنيم. آدمهاى موفق بيشتر شکست مىخورند امّا دانههاى بيشترى مىکارند. وقتى چيزها خارج از کنترل شما قرار مىگيرند، اينها کارهايى است که نبايد بکنيد تا جلوى بدبختى و گرفتارى در زندگىتان را بگيريد: - نبايد درباره اين که دنيا چگونه بايد باشد تصميم بگيريد. - نبايد براى اين که هر کس چگونه رفتار کند، قانون وضع کنيد. - و سپس وقتى که دنيا از قوانين شما پيروى نمىکند عصبانى شويد.
اينها کارى است که مردم بدبخت میکنند! از طرف ديگر، شما انتظار داريد که: - دوستانتان محبتهاى شما را جبران کنند. - مردم قدردان شما باشند. - هواپيماها سر ساعت به مقصد برسند. - همه مردم امين و درستکار باشند. - همسر و يا دوستانتان تاريخ تولد شما را به ياد داشته باشند. اين انتظارات ممکن است معقول و منطقى باشند امّا خيلى وقتها اتفاق نمىافتند! پس به نارحت شدن و عصبانى شدن خاتمه دهيد. راهکار بهترى هم وجود دارد: توقع کمترى داشته باشيد و در عوض، براى خود، اولويتهايى در نظر بگيريد. در مورد چيزهايى که در کنترلتان نيستند، به خود بگوئيد: «ترجيح مىدهم اين گونه باشد. امّا اگر نشد هم عيب ندارد!» اين يک تغيير عمده در فکر و ذهن و گرايشهاى شماست و به شما آرامش خاطر بيشترى مىبخشد ... شما البته ترجيح مىدهيد که مردم مؤدب باشند ... امّا اگر نبودند هم روزتان خراب نمىشود. شما ترجيح مىدهيد هوا آفتابى باشد ... امّا اگر باران باريد هم بد نيست! براى شادى بيشتر، به يکى از دو چيز زير نياز داريم: ١) تغيير دادن دنيا، يا ٢) تغيير دادن فکر و ذهن خودمان. به نظر مىرسد دومى آسانتر باشد! مسأله ما اين که مشکل داريم نيست، بلکه مشکل اصلى، نگرش و طرز فکر ما نسبت به مشکلات است. اين که چه اتفاقى برايتان مىافتد تعيينکننده خوشحالى يا غم شما نيست. بلکه عامل تعيينکننده، چگونه فکر کردن شما درباره اتفاقى است که برايتان افتاده است!
|