• عاشق شدن • آنقدر بخندى که دلت درد بگيره • بعد از اين که از مسافرت برگشتى ببينى هزار تا نامه دارى • براى مسافرت به يک جاى خوشگل برى • به آهنگ مورد علاقهات از راديو گوش بدى • به رختخواب برى و به صداى بارش بارون گوش بدى • از حموم که اومدى بيرون ببينى حولهات گرمه! • آخرين امتحانت رو بدی • کسى که معمولاً زياد نمىبينيش ولى دلت مىخواد ببينيش بهت تلفن کنه • توى شلوارى که از سال گذشته ازش استفاده نمىکردى پول پيدا کنى
• براى خودت تو آينه شکلک در بيارى و بهش بخندى • تلفن نيمه شب داشته باشى که ساعتها هم طول بکشه • بدون دليل بخندى • بطور تصادفى بشنوى که يک نفر داره از شما تعريف ميکنه • از خواب پاشى و ببينى که چند ساعت ديگه هم مىتوانى بخوابى ! • آهنگى رو گوش کنى که شخص خاصى رو به يادت مياره • عضو يک تيم باشى • از بالاى تپه به غروب خورشيد نگاه کنى • دوستان جديد پيدا کنى • وقتى «اونو» مىبينى دلت هرى بريزه پائين! • لحظات خوبى رو با دوستانت سپرى کنى • کسانى رو که دوستشون دارى رو خوشحال ببينى • يه دوست قديمى رو دوباره ببينى و ببينى که فرقى نکرده • عصر که شد کنار ساحل قدم بزنى • يکى رو داشته باشى که بدونيد دوستت داره • يادت بياد که دوستاى احمقت چه کارهاى احمقانهاى کردند و بخندى و بخندى و باز هم بخندى • اينها بهترين لحظههاى زندگى هستند قدرشون رو بدونيم زندگى يک مشکل نيست که بايد حلش کرد بلکه يک هديه است که بايد ازش لذت برد وقتى زندگى ١٠٠ دليل براى گريه کردن به تو نشان ميدهد تو ١٠٠٠ دليل براى خنديدن به او نشون بده |