يک مشاور مديريت دچار کمردرد شد. دکتری که هميشه پيشش میرفت وقتش پر بود و به ناچار به يک بيمارستان دولتی مراجعه کرد. دکتر آنجا با حوصله به حرفهای او گوش کرد، مشکلش را به درستی تشخيص داد و داروی موثری برايش تجويز کرد. همچنين وقت ملاقاتی برای هفته بعد به او داد و از او خواست که برای پيگيری کمردردش مراجعه کند. هفته بعد او که کاملاً خوب شده بود به ديدار دکتر رفت و گفت که چقدر از معالجهاش راضی است و از دکتر بسيار تشکر کرد. دکتر به او گفت که باز هم اگر مشکلی پيش آمد مراجعه کند و به او خاطر نشان کرد که فقط چهار روز در هفته از ساعت ٨ صبح تا ظهر در بيمارستان کار میکند. او به دکتر گفت: شما با اين تخصص و مهارت پزشکی که داريد فقط هفتهای ١٦ ساعت کار میکنيد؟ پس بقيه وقتتان را چگونه میگذرانيد؟ دکتر گفت که من از زندگيم خيلی راضيم. ظهرها که از بيمارستان میروم پسرم را از کودکستان برمیدارم و تا عصر با او بازی میکنم. بعد کمی به گل و گياههای خانه سرکشی میکنم و شام میپزم و بعد که شوهرم آمد با هم شام میخوريم و گپ میزنيم و قبل از خواب هم کتاب میخوانم. او به دکتر گفت: حيف از اين همه دانش و تجربه شماست. به نظر من شما با کارکردن در بيمارستان دولتی وقتتان را تلف میکنيد. من میتوانم به شما کمک کنم که در امر پزشکی به موفقيتهای بزرگی برسيد. با کمی کار بيشتر میتوانيد دروازههای شهرت و ثروت را به روی خود باز کنيد. اول، بايد مطب بزرگ در شمال شهر باز کنيد و چند دستيار و کارمند نيز برای اداره مطب و کمک به کارها استخدام کنيد. بعد بايد حتماً در يک بيمارستان خصوصی درجه يک سهامدار شويد تا بيمارانتان را در آنجا بستری کنيد. البته نگران پولش نباشيد. من میتوانم با بهره مناسب وام بانکی برايتان جور کنم. اگر لازم شد خانهتان را موقتاً گرو بانک میگذاريد. بالاخره هر کار بزرگی اولش سختيهايی دارد. بعد بايد چند مطب اقماری در چهار گوشه شهر باز کنيد و چند دکتر استخدام کنيد تا به جای شما در آن مطبها بيماران را ويزيت کنند و خودتان هم روزی يکساعت به هر کدام سر بزنيد. نگران وقت هم نباشيد. وقتی دکتر خوب باشد بيماران حاضرند از ٦ صبح تا ١٢ شب پذيرفته شوند. بدين ترتيب، همانطور که گفتم دروازههای شهرت و ثروت به روی شما گشوده خواهد شد. دکتر گفت: چقدر طول میکشد تا به اين نقطه برسم؟ مشاور گفت: حدود ٢٠ سال. دکتر گفت: بعد چه میشود؟ مشاور گفت: در آن موقعيت شما میتوانيد سهام بيمارستان و سرقفلی مطبهايتان را به دکترهای جوانتر بفروشيد و پول حسابی به دست آوريد. دکتر گفت: بعد چه میشود؟ مشاور گفت: خوب، شما به نتيجه کارهای سختی که در طول زندگی حرفهايتان کردهايد خواهيد رسيد و ديگر میتوانيد به راحتی زندگی کنيد: ساعاتی را در روز با نوههايتان بگذرانيد، به گل و گياه خانهتان سرکشی کنيد، کمی آشپزی کنيد، با همسرتان شام بخوريد و با خيال راحت و بدون نگرانی از تلفن بيمارستان با بيماران، با هم گپ بزنيد و اگر خواستيد که از عالم پزشکی دور نمانيد، فقط چند ساعت در روز در يکی از بيمارستانهای عمومی کار کنيد.
|