1385/01/20
احمقها در همه جا
 

 

• در فروشگاه
روزى با کارت اعتبارى جديدم از فروشگاهى خريد کردم و هنگامی  که داشتم صورتحساب فروشگاه را امضاء      می  کردم، فروشنده متوجه شد که هنوز پشت کارت اعتباريم را امضاء نکرده‌ام. او به من گفت نمی ‌تواند پرداخت مرا قبول کند. پرسيدم چرا؟ گفت چون پشت کارت اعتبارى امضاء ندارد و ما نمی ‌توانيم امضاء شما را با آن کنترل کنيم و مطمئن شويم که کارت متعلق به خود شماست. من کارت را از دست او گرفتم و جلوى او پشت کارت را امضاء کردم. او هم به دقت امضاى پشت کارت را با امضايى که قبلاً روى صورت‌حساب کرده بودم مطابقت کرد و چون هر دو شبيه هم بودند قبول کرد که کارت مال من است!

• در همسايگى
من در ناحيه‌اى در بيرون شهر زندگى می ‌کردم که گاهى محل عبور حيوانات اهلى بود و پليس هم براى آن که رانندگان احتياط کنند، تابلوى «محل عبور حيوانات اهلى» را در جاده نصب کرده بود. يکروز همسايه‌ ما گفت که به پليس نامه نوشته و درخواست کرده که آن تابلو را بردارند. وقتى پرسيدم چرا؟ گفت براى اين که هر ساله تعداد زيادى از حيوانات اهلى در اين محل با ماشينها برخورد می ‌کنند و کشته می ‌شوند و او فکر می ‌کند بهتر است حيوانات به جاى اين محل از جاى ديگرى عبور کنند!

• در اغذيه فروشى
يکروز در اغذيه فروشى از فروشنده خواستم يک ساندويچ کالباس به من بدهد و داخل آن گوجه‌فرنگى نگذارد. فروشنده گفت: متأسفانه امروز گوجه‌فرنگى نداريم و فقط خيارشور داريم!

• در فرودگاه
به هنگام تحويل بار، کارمند فرودگاه از من پرسيد: «آيا کسى بدون اطلاع شما چيزى داخل چمدانتان گذاشته است؟» گفتم: اگر بدون اطلاع من بوده، من از کجا بدانم؟ کارمند لبخندى زد و سرى تکان داد و گفت:«به همین علّته که ما سوال می ‌کنيم.»

• در چهار راه
پشت چراغ قرمز ايستاده بودم تا پس از سبز شدن از چهار راه عبور کنم. مردى هم کنار من ايستاده بود. سبز شدن چراغ، همراه با يک سوت ممتد بود. وقتى من و آن مرد پياده شروع به رد شدن از خط عابر پياده در چهارراه کرديم، او از من پرسيد: صداى سوت براى چيست؟ به او گفتم علامتى است براى نابينايان که بفهمند چه موقع می ‌توانند از چهارراه رد شوند. او با تعجّب پرسيد: «مگر نابينايان هم رانندگى می ‌کنند؟»

• در تعمیرگاه
براى گرفتن ماشينم به تعمیرگاه رفتم و ديدم يکنفر دارد با در طرف راننده ور می ‌رود. پرسيدم چى شده؟ مکانيک ماشينم گفت تصادفاً کليد داخل ماشين مانده و در قفل شده است. اين آقا کليدساز است و آورده‌ايم که در ماشين را باز کند. من همین‌طور که دور ماشين می ‌چرخيدم متوجه شدم درِ طرف مقابل (سرنشين) باز است. دستگيره‌اش را کشيدم و در باز شد. به کليدساز گفتم: هي! اين در باز است. گفت: «آره. می ‌دونم. اوّل اون در را باز کردم.»

• در بيمارستان
در بخش زنان و زايمان بيمارستانى کار می ‌کردم. يکروز خانم باردارى که در خيابان دردش گرفته بود را به بيمارستان آوردند. مسئول پذيرش بخش، شروع به سؤال کردن از آن خانم و پُر کردن فرم مخصوص پذيرش کرد. وقتى اين سوال را پرسيد که در شرايط اضطرارى به کى بايد تلفن کنيم؟ آن خانم جواب داد: «١١٠»

• در خانواده
يکروز پسرم به خانه  همسايه رفته بود و چون منتظر تلفن دوستش بود، گوشى تلفن بيسيم را هم با خودش برده بود. وقتى در خانه  همسايه بود تصمیم گرفت بداند مادرش براى شام چه غذايى پخته است. با تلفن همسايه، شماره  تلفن خانه  خودمان را گرفت. گوشى تلفنى که همراه برده بود شروع به زنگ‌زدن کرد. پسرم فکر کرد دوستش است که به او تلفن کرده. پس تلفن خانه  همسايه را قطع کرد و گوشى تلفن بيسيم خودمان را برداشت. هيچکس پشت خط نبود. او می ‌خواست بفهمد چه کسى بوده که تلفن کرده. بنابراين با گوشى خودمان، شماره  خانه را گرفت. بوق اشغال می ‌زد. چند بار اين کار را تکرار کرد و مرتب بوق اشغال می ‌شنيد. خيلى عصبانى شد و به خانه آمد تا ببيند چه کسى اين قدر با تلفن حرف می ‌زند. وقتى به خانه آمد ديد کسى با تلفن حرف نمی ‌زند. حسابى گيج شده بود و نمی ‌فهمید چه اتفاقى افتاده است تا بالاخره خواهر کوچکترش براى او توضيح داد.

• در همبرگر فروشى
روزى در همبرگر فروشى بودم که فردى که جلوى من در صف قرار داشت سفارش يک «چيز برگر بدون پنير» داد.

• در بين دوستان
روزى در ماشين دوستم نشسته بوديم و خانمش سرگرم رانندگى در يک جاده  بيرون شهر بود. داشتيم به ديدار يکى از دوستان در يکى از شهرهاى اطراف می ‌رفتيم. همه ساکت بوديم و به آهنگى که از ضبط صوت ماشين پخش می ‌شد گوش می ‌کرديم. ناگهان خانم صداى ضبط را کم کرد و از شوهرش پرسيد: «عزيزم! اگر با سرعت ٧٠ کيلومتر در ساعت رانندگى کنيم، در يک ساعت چه مسافتى را طى خواهيم کرد؟»

• در مخابرات
به اداره  مخابرات تلفن کردم تا اطلاع دهم که تلفن خانه‌ام کار نمی ‌کند و وقتى گوشى را برمی ‌دارم هيچ بوقى نمی ‌زند و انگار که مرده است. کارمند مربوطه پرسيد: «الان داريد از همان تلفن، زنگ می ‌زنيد؟»


 

 

---

منبع :

:نظر خود را در مورد این مطلب اعلام نمایید
( 71 راى )
خیلی بیمزه بیمزه متوسط جالب خیلی جالب
 
     
 
 
 
     
 
   
 
 
© Copyright 2009 Ravanyar Clinic. All Rights Reserved.