1385/09/28
بهار زندگی
 

 
یه روز یه دختری به پوچی رسیده بود و آدما رو دوست نداشت، از همه زده شده بود. ولی یک بار نشست فکر کرد. جدی فکر کرد که بابا زندگی یعنی سخت نگرفتن و پرورش  احساسات درونی. اومد خندید به خودش، به جدی بودنش، افکار بدو کنار گذاشت و نوع ذات مقدس انسانها رو باور کرد و خوبی‌شونو دید بعد زندگی خودش زندگی شد.
 

ارسال شده توسط یکی از اعضاء روان‌يار

منبع :

:نظر خود را در مورد این مطلب اعلام نمایید
( 79 راى )
خیلی بیمزه بیمزه متوسط جالب خیلی جالب
 
     
 
 
 
     
 
   
 
 
© Copyright 2009 Ravanyar Clinic. All Rights Reserved.