1383/11/17
کاريکلماتورهاى پرويز شاپور
 

 
• آب در آبشار مى دود، در رودخانه قدم مى زند و در مرداب استراحت مى کند.

• براى اينکه از تنهايى نجات پيدا کنم، در پشه بندم را به روى پشه ها گشودم.

• لوکوموتيوى را که سوت بلبلى مى زد در قفس انداختم.

• وقتى تصوير گل محمدى در آب افتاد، ماهيها صلوات فرستادند.

• در خودکشى قاتل و مقتول يکى است.

• آدم خودپرست خيال مى کند خورشيد براى برنزه کردن او به کنار دريا آمده است.

• پروانه وقتى مى خواست با شمع عکس يادگارى بياندازد خاکستر شد.

• وصيت کردم جسدم را روى پل صراط به خاک بسپارند.

• قطره باران شلوارش را بالا زده بود که خيس نشود.

• بلبل قبل از خواندن تارهاى صوتى اش را کوک مى کند.

• پايم را با ذره بين بزرگ کردم کفشم برايم تنگ شد.

• سطل زباله داشت به خودش عطر مى زد.

• ساعت به ريش ضرب المثل «وقت طلاست» مى خنديد.

• دو خط موازى در ايام نوروز يکديگر را در آغوش فشردند.

• منجم خودپرست وقتى ستاره اقبالش را کشف کرد علم نجوم را رها کرد.
 

برگرفته از کتاب «با گردباد می رقصم»، انتشارات مرواريد

منبع :

:نظر خود را در مورد این مطلب اعلام نمایید
( 10 راى )
خیلی بیمزه بیمزه متوسط جالب خیلی جالب
 
     
 
 
 
     
 
   
 
 
© Copyright 2009 Ravanyar Clinic. All Rights Reserved.