1390/11/11
10 روش مبارزه با استرس
 

 

اول اين‌که در مورد استرس‌ها حرف بزنيد.
يک آدم صبور و دهن قرص، گير بياوريد و کل بدبختی‌ها و جفتک‌هايی که از الاغ زندگى خورده‌ايد را با او تقسيم کنيد.
بازگو کردن مشکلات، وزن آن‌ها را کم مي‌کند...علاوه بر آن معمولاً وقتى سفره دلتان را با کسى باز مي‌کنيد، او هم سفره خودش را برايتان باز می‌کند و يحتمل می فهميد که شما در اين دنيا، تنها آدم کتک خورده نيستيد. و اين يعنى آرامش.

دوم اين‌که فقط به زمان حال فکر کنيد.
گذشته‌تان و آينده‌تان را خيلى جدى نگيريد.
اصلاً پاپيچ خرابکاری‌ها و کوتاهی هايی که در گذشته در حق خودتان کرده‌ايد، نشويد.
همه همينطور بوده‌اند و انگشت فرو کردن در زخم‌هاى قديمى، هيچ فايده‌اى جز چرکى شدن آن‌ها ندارد.
آينده را هم که رسماً بايد به هيچ کجايتان حساب نياوريد.
ترس از حوادث و رخدادهاى احتمالى، حماقت محض است.
فکر هر چيزى، از خود آن چيز معمولاً سخت‌تر و دردناک‌تر است.

سوم اين‌که به خودتان استراحت بدهيد.
حالا می گويم استراحت، يکهو فکرتان نرود به سمت يک ماه عشق و حال وسط سواحل هاوايى...! وسط همه گرفتاری‌ها و استرس‌ها و بدبختی‌هاتون.
آدم می‌تواند خيلى شيک به خود، مرخصى چند ساعته بدهد.
کمى تنهايى، کمى بچگى،‌کمى خريت يا هر چيز نامتعارفى که شايد دوست داشته باشيد که کمى از دنياى واقعى دورتان کند و خستگى را بگيرد
مثل نهنگ‌ها که هر از چندگاهى به بالاى آب می‌آيند و نفسى تازه مى کنند و دوباره به زير آب برمی‌گردند.

چهارم اين‌که تن‌تان را بجنبانيد
ورزش قاتل استرس است
لزومى هم ندارد که وقتى می‌گوييم ورزش، خودتان را موظف کنيد روزى هزاربار وزنه يک تنى بزنيد و به اندازه گوريل بازو دربياوريد
همين که يک جفتک چارکش منظم و خفيف در روز داشته‌ باشيد،‌ کلى مؤثر است
ازمن به شما نصيحت.

پنجم اين‌که واقع‌بين باشيد
ما ملت شريف، بيشتر استرسمان بابت چيزهايى است که کنترلى روى آن‌ها نداريم.
داستان، مثل آمپول زدن می‌ماند... وقتى اصغر آمپول‌زن،‌ قرار است آن‌جاى مريض را نوازش کند، حتما‍‍ً اين کار را می‌کند و حالا اگر عضله آنجايت را بخواهى سفت کنى،‌ هيچ خاصيتى ندارد الا اين‌که درد آمپول بيشتر می‌شود.
گاهى مواقع بايد واقع‌بين بود و عضله‌ها را شل کرد که دردش کمتر شود.

ششم اين‌که زندگی‌تان، ميدان و مسابقه اسب‌دوانى نيست
 خودتان را دائم با ديگران مقايسه نکنيد... مقايسه کردن و رقابت‌پيشگى  استرس زاست. 
اين‌که فلانى فوق ليسانس دارد و من ندارم و بهمانى بنز دارد و من ندارم، شما را دقيقاً‌ می‌کند همان اسب مسابقه که همه عمرش را بابت هويج سر چوب، دويده و به هيچ کجا هم نرسيده.
زندگى مسخره‌تر از چيزى است که شما فکرش را می‌کنيد
 هيچ دو نفرى لزوماًًًًًًًً نبايد مثل هم باشند. خودتان باشيد.

هفتم اين‌که از مواجهه با عوامل ترسناک هراس نداشته باشيد.
 مثال ساده آن، دندان‌پزشک است.
وقتى دندان خراب داريد، يک کله پيش دکتر برويد و درستش کنيد... نه اين‌که مثل بز بترسيد و يک عمر را از ترس دندان‌پزشک، با درد آن بسازيد و همه لقمه‌هايتان را با يکطرفتان بجويد.
نيم ساعت جنگيدن با درد، بهتر از يک عمر زندگى با ترس درد است.
ترس، استرس می‌زايد.

هشتم اين‌که خوب بخوريد و بخوابيد
و شعارتان گور باباى دنيا باشد.
آدمى درست نخوابد و نخورد، مغزش درست کار نمی‌کند.
مغز عليل هم، عادت دارد همه چيز را سخت و مهلک نشان دهد.
آدم وقتى گرسنه و خسته است، يک وزنه يک کيلويى را هم نمی‌تواند بلند کند، چه به يک فکر چند کيلويی

نهم اين‌که بخنديد
 همه مشکل دارند.
من دارم، شما هم داريد... همه بدبختى داريم، گرفتارى داريم و اين موضوع تابع محل جغرافيايى آدم‌ها هم نيست.
ياد بگيريد بخنديد... به ريش دنيا و مشکلات بخنديد به بدبختی‌ها بخنديد... به من که دو ساعت صرف نوشتن اين موضوع کردم، بخنديد.
به خودتان بخنديد.
دو بار اولش سخت است، اما کم کم عادت می‌کنيد و می‌بينيد که رابطه خنده و گرفتارى، مثل رابطه خيار است و سوختگى پوست... درمانش نمی‌کند اما دردش را کم می‌کند.

و دهم اين‌که اين مطلب را براى کسانى که دوستشان داريد و از خنديدنشان شاد می‌شويد بفرستيد. 

 

---

منبع :

:نظر خود را در مورد این مطلب اعلام نمایید
( 87 راى )
خیلی بیمزه بیمزه متوسط جالب خیلی جالب
 
     
 
 
 
     
 
   
 
 
© Copyright 2009 Ravanyar Clinic. All Rights Reserved.