سه تا دانش آموز در حياط مدرسه با هم درباره پدرانشان صحبت مى کردند. اولـى گـفت: پدر من سريعترين دونده است. او با تير و کمان تيرى به سمت هدف مى اندازد و شروع به دويدن مى کند و خودش زودتر به هدف مى رسد. دومى گفت: اين که چيزى نيست. پدر من شکارچيه. او با تفنگ به سمت هدف شليک مى کند و خودش زودتر از تير به هدف مى رسد. سومى گفت: بيخود با هم جر و بحث نکنيد. شما معنى سرعت را هنوز درست نفهميده ايد. پدر من کارمند دولته. ساعت ٥/٤ کارت خروجش از اداره را ميزنه و ساعت سه و چهل و پنج دقيقه خونه است.
اینترنت