( EI ) آزمون هوش هیجانی
 
 
  هدف از آزمون زیر، آشنا ساختن شما با هوش هیجانی یا Emotional Intelligence است.
پایه‌های هوش هیجانی شامل موارد زیر است:

  • آگاهی از احساساتتان و استفاده از آنها برای تصمیم‌گیریهای زندگی.
  • توانایی یافتن برای مدیریت زندگی هیجانی خود و تسلیم نشدن در مقابل افسردگی، نگرانی و خشم.
  • تحمل ناملایمات و از دست ندادن انگیزه برای پیگیری اهداف.
  • همدلی ... درک هیجانهای دیگران بدون نیاز به این که خود آنها به شما بگویند که چه احساسی دارند.
  • کنترل ماهرانه و یکنواخت احساسات در روابط با دیگران.
  •  
         
     
    1- شما در هواپیمایی نشسته‌اید که ناگهان هواپیما به دلیل بدی آب و هوا تکانهای شدیدی می‌خورد. شما در این حالت چکار می‌کنید؟
         
    به خواندن کتاب یا مجله و یا تماشای فیلم ادامه می‌دهید و سعی می‌کنید به وضعیت پیش آمده توجهی نکنید.
       
    به دقت مهماندارها را زیر نظر می‌گیرید، کارت شرایط اضطراری که در جلوی صندلی شماست را می‌خوانید و برای وضعیت اضطراری خود را آماده می‌کنید.
       
    کمی از هر دوی الف و ب
       
    مطمئن نیستم. تا به حال فکرش را نکرده‌ام.
     
         
     
    2- شما در جلسه‌ای هستید و یکی از همکارانتان به خاطر کاری که شما انجام داده‌اید مورد تشویق و تقدیر قرار می‌گیرد. عکس‌العمل شما چه خواهد بود؟
         
    فوراً و به طور علنی با همکارتان به خاطر آن که کار شما را صاحب شده است برخورد می‌کنید.
       
    بعد از جلسه، همکارتان را کنار می‌کشید و به او می‌گویید که ممنون می‌شوید اگر در آینده هنگامی که صحبت از کارهای شماست، او اعتبار و امتیاز کارتان را به خود شما بدهد.
       
    هیچ. شرمنده کردن همکاران جلوی دیگران، کار درستی نیست.
       
    پس از صحبت‌های همکارتان، به طور علنی از او به خاطر اشاره به کار شما از او تشکر کرده و حضار را به طور مشروح‌تری در جریان کم و کیف کارتان قرار می‌دهید.
     
         
     
    3- شما در بخش پشتیبانی مشتریان کار می‌کنید و با یک مشتری بسیار عصبانی در پشت تلفن مواجه می‌شوید. چکار می‌کنید؟
         
    ارتباط را قطع می‌کنید چون بد و بیراه شنیدن از دیگران برای شما فایده‌ای ندارد.
       
    به حرفهای مشتری گوش می‌کنید و سعی می‌کنید با نشنیده گرفتن لحن بد، به مشکل اصلی او پی ببرید.
       
    به مشتری توضیح می‌دهید که دارد بی‌انصافی می‌کند، زیرا شما فقط مشغول انجام وظیفه هستید و به او می‌گوئید ممنون می‌شوید اگر روش حرف زدنش را عوض کند.
       
    به مشتری می‌گویید که شرایط او را درک می‌کنید و بهترین کار مشخصی را که می‌توانید برای حل مشکلش انجام دهید، به او پیشنهاد می‌کنید.
     
         
     
    4- شما دانشجویی هستید که امیدوار بود در درسی که برای آینده شغلی‌اش بسیار مهم است نمره «الف» بگیرد. ولی متوجه می‌شوید که در امتحان میان ترم نمره «ج» گرفته‌اید. چکار می‌کنید؟
         
    برنامه درسی مشخصی را برای بهبود نمره‌تان طراحی می‌کنید و آن را به دقت اجرا می‌کنید.
       
    به این نتیجه می‌رسید که شما به درد آن شغل نمی‌خورید.
       
    به خودتان می‌گویید نمره‌ای که در این درس گرفته‌اید مهم نیست و به جای آن، تمرکزتان را بر روی درسهای دیگری که نمره‌های بهتری در آنها گرفته‌اید متمرکز می‌کنید.
       
    به ملاقات استادتان می‌روید و سعی می کنید با توضیح دادن شرایطتان او را وادار کنید که نمره بهتری به شما بدهد.
     
         
     
    5- شما مدیر سازمانی هستید که سعی دارد احترام به قومیت‌ها و نژادها را حفظ کند. ولی به طور اتفاقی می‌شنوید که کسی دارد یک جوک درباره یکی از قومیت‌ها می گوید. چکار می‌کنید؟
         
    نادیده می‌گیرید. بهترین روش برای مقابله با این چیزها عکس‌العمل نشان ندادن است.
       
    آن فرد را به اتاقتان احضار می‌کنید و به او توضیح می‌دهید که رفتارش نامناسب است و در صورت تکرار مورد تنبیه انضباطی قرار خواهد گرفت.
       
    همانجا با صدای بلند به او می‌گویید که گفتن چنین جوکهایی نامناسب است و در سازمان شما تحمل نخواهد شد.
       
    آن فرد را به یک دوره آموزشی مرتبط می‌فرستید.
     
         
     
    6- شما بازاریاب یک شرکت بیمه هستید که به مشتریان احتمالی برای فروش بیمه‌نامه تلفن می‌کنید. شما از 15 تلفن آخرتان دست خالی و ناموفق برگشته‌اید. چکار می‌کنید؟
         
    کار امروز را رها می‌کنید و قبل از آن که در ترافیک عصر گرفتار شوید، زودتر به خانه می‌روید.
       
    در تلفن بعدی، سعی می‌کنید روش تازه‌ای را به کار ببرید و تجربیات ناموفق قبلی را فراموش می‌کنید.
       

    نقاط ضعف و قوت خود را فهرست می‌کنید تا تعیین کنید چه چیزی باعث ناموفق بودنتان شده است.

       
    در تلفن‌های بعدی، در مورد مزایای بیمه‌نامه اغراق می‌کنید.
     
         
     

    7-

    شما سعی دارید دوستتان را که به خاطر این که راننده یک ماشین به طور خطرناکی جلوی او پیچیده سخت عصبانی و آشفته است آرام کنید. چکار می‌کنید؟
         
    به او می گویید آن حادثه را فراموش کند. خوشحال باشد که اکنون سالم است و این موضوع مهمی نیست.
       
    یکی از نوارهای موسیقی مورد علاقه او را می‌گذارید و سعی می‌کنید حواس او را پرت کنید.
       

    با او در بد و بیراه گفتن به آن راننده همصدا می‌شوید.

       
    به او می‌گویید در گذشته چنین اتفاقی برای خود شما هم افتاده و چقدر از این بابت عصبانی شده بودید تا آن که متوجه شدید تعجیل آن راننده برای رسیدن به بیمارستان بوده است.
     
         
     
    8- بحث بین شما و شریکتان بالا گرفته و هر دو صدای خود را بلند کرده‌اید و هر دو از فرط ناراحتی، شروع به تهمت‌زنی‌هایی به هم می‌کنید که خودتان هم واقعاً به آنها اعتقاد ندارید. بهترین کاری که می‌شود کرد چیست؟
         
    موافقت برای 20 دقیقه استراحت قبل از ادامه بحث.
       
    صرفنظر از این که شریکتان چه می‌گوید، شما سکوت کنید.
       

    به او می گویید به خاطر رفتارتان متأسفید و از او هم می‌خواهید که معذرت خواهی کند.

       
    چند لحظه تأمل کنید، افکارتان را جمع کنید و سپس ادعایتان را با دقت هر چه تمامتر، دوباره ابراز کنید.
     
         
     
    9- به شما مدیریت تیمی که قادر به یافتن راه‌حلی خلاقانه برای یک مشکل کاری نبوده است، سپرده شده است. نخستین کاری که انجام می‌دهید چیست؟
         
    یک برنامه کاری تنظیم می‌کنید، جلسه‌ای می‌گذارید و مدت زمان خاصی برای بحث درباره هر موضوع اختصاص می‌دهید.
       
    جلسه‌ای در خارج از محیط کار ترتیب می‌دهید، بیشتر به این منظور که افراد تیم را تشویق کنید که همدیگر را بهتر بشناسند.
       

    با افراد تیم تک به تک جلسه می‌گذارید و نظر و ایده آنها را درباره چگونگی حل مساله جویا می‌شوید.

       
    یک جلسه یورش فکری ( brainstorming ) می‌گذارید و افراد تیم را تشویق می‌کنید که هر چه به ذهنشان می‌آید را صرفنظر از این که چقدر بیربط باشد، بازگو کنند.
     
         
     
    10- شما اخیراً در سازمانتان فرد جوانی را به عنوان مدیر منصوب کرده‌اید و متوجه شده‌اید که او بدون راهنمایی و مشاوره شما حتی قادر به ساده‌ترین تصمیم‌گیریها هم نیست، چه می کنید؟
         
    قبول می‌کنید که او آنچه را برای موفقیت در محیط کاری مورد نیاز است ندارد و دنبال یافتن کس دیگری برای جایگزینی او می گردید.
       
    از مدیریت منابع انسانی سازمانتان می‌خواهید که با او صحبت کند و ببیند او مایل است در کدام بخش سازمان به فعالیتش ادامه دهد.
       

    عمداً موارد پیچیده زیادی را که نیاز به تصمیم‌گیری داشته باشند به او محوّل می‌کنید تا اعتماد به نفس بیشتری پیدا کند.

       
    یک سری شرایط چالش برانگیز ولی قابل مدیریت را برایش فراهم می‌کنید و خود را برای مشاوره و راهنمایی در دسترس او قرار می‌دهید.
     
         
     
     
         
     

    :نظر خود را در مورد اين مطلب اعلام نماييد
    ( 35671  رای )
     
    بی استفاده کم استفاده متوسط مفید خيلی مفید
     
         
     
     
       
     
     
    © Copyright 2009 Ravanyar Clinic. All Rights Reserved.