رمانهای جنایی، فیلمهای سینمایی و برنامههای تلویزیونی، علاقهمندی به روانشناسی قانونی را در سالهای اخیر به نحو قابل ملاحظهای افزایش داده است. تعداد برنامههای دانشگاهی که به ارائه مدرک دوگانه در روانشناسی و حقوق میپردازند و تعداد فارغالتحصیلان روانشناسی قانونی به طور مداوم رو به افزایش است. با وجودی که روانشناسی قانونی تنها چند سالی است که به عنوان یک رشته تخصصی جداگانه از سوی انجمن روانشناسی آمریکا پذیرفته شده است امّا خاستگاه این رشته تخصصی به تأسیس نخستین آزمایشگاه روانشناسی در آلمان توسط ویلهلم ووندت باز میگردد. در این مقاله به طور خلاصه با رویدادهای عمده و اشخاص کلیدی در این رشته روبه رشد آشنا میشویم.
پژوهشهای اولیه
مک کین کاتل (J. Mckeen Cattell) نخستین پژوهشها را در زمینه روانشناسی شهادت دادن انجام داده است. او در سال 1895 چند مجموعه پرسش در اختیار دانشجویان دانشگاه کلمبیا قرار داد و از آنان خواست که ضمن پاسخگویی به پرسشها، میزان اطمینان خود به پاسخهایشان رانیز برآورد کنند. نتایج به دست آمده، نشانگر میزان شگفتانگیزی از بیدقتی بود و همین امر سایر روانشناسان را ترغیب کرد که به آزمایشهایی در زمینه شهادت عینی بپردازند.
آلفرد بینت (Alfred Binet) با الهام از کارهای کاتل، پژوهش او را تکرار کرد و نتایج آزمایشهای دیگر روانشناسی که مربوط به رشته حقوق و دادگاههای جنایی بود را مورد مطالعه قرار داد. کارهای او در زمینه آزمایش هوش نیز در توسعه روانشناسی قانونی اهمیت بسزایی داشته است و بسیاری از ابزارهای ارزیابی که بعداً ساخته شدند بر پایه کارهای او بودهاند.
ویلیام استرن (William Stern) نیز موضوع اظهارات شهود را مورد مطالعه قرار داده است. در یک آزمایش، از دانشجویان خواسته شد که نظرشان را در مورد دعوای دو همکلاسی که شاهدش بودند به طور خلاصه بنویسند. استرن دریافت که خطا در بین شاهدان بسیار شایع است و چنین نتیجهگیری کرد که هیجانات و عواطف باعث کاهش دقت در اظهارات شهود میگردد. (استرن، 1939) استرن به مطالعه درباره شهادت دادن ادامه داد و پس از مدتی، نخستین مجله علمی در زمینه روانشناسی کاربردی را پایهگذاری کرد.
روانشناسی در دادگاهها
همزمان در اروپا نیز روانشناسان به عنوان شاهد خبره در برخی دادگاههای جنایی حضور یافتند. در سال 1896، روانشناسی تحت نام آلبرت فون شرنک نوتزینگ در یک دادگاه جنایی درباره تاثیرات تلقینپذیری بر شهادت شهود، شهادت داد.
اعتقاد عمیق هوگو مانستربرگ (Hugo Munsterberg) در باره این که روانشناسی دارای کاربردهای عملی در زندگی روزمره است نیز در توسعه روانشناسی قانونی نقش داشته است. در سال 1908، مانستربرگ کتاب خود تحت عنوان در جایگاه شهود را منتشر نمود و از به کارگیری روانشناسی در موضوعات قانونی حمایت کرد. مانستربرگ علیرغم مشارکتهایش در این زمینه، مورد استقبال روانشناسان دیگر و همچین جامعه قضایی قرار نگرفته است.
لوئیس ترمن (Lewis Terman)، روانشناس دانشگاه استنفورد، در سال 1916 شروع به بهکار بستن روانشناسی در اِعمال قانون نمود. او پس از تجدید نظر در آزمون هوش بینت، از آزمون جدید استنفورد-بینت برای ارزیابی هوش متقاضیان کار در حرفههای مرتبط با اعمال قانون استفاده کرد.
در سال 1917، ویلیام مارستون (روانشناسی که قبلاً دانشجوی مانستربرگ بود) دریافت که فشارخون حداکثر شریانی (سیستولیک)، ارتباطی قوی با دروغگویی دارد. این کشف بعداً به طراحی دستگاههای مدرن دروغسنج انجامید.
پس از جنگ جهانی دوم
توسعه جدّی و مهم در زمینه روانشناسی قانونی، پس از جنگ جهانی دوم به وقوع پیوست. در بسیاری از دادگاهها، روانشناسان به عنوان شاهد خبره به ادای شهادت ومشاوره پرداختند و نظر آنان در رأی دادگاه تاثیر گذار گشت.
تکامل روانشناسی قانونی ظرف سه دهه گذشته ادامه یافته است. افزایش تعداد برنامههای دانشگاهی که به ارائه مدرک دوگانه در روانشناسی و حقوق میپردازند و نیز پیدایش رشته تخصصی روانشناسی قانونی، دلیلی بر این ادعاست. در سال 2001، انجمن روانشناسی آمریکا رسماً روانشناسی قانونی را به عنوان یک رشته تخصصی در حوزه روانشناسی اعلام نمود.
هم اکنون 7 مجله تخصصی در زمینه روانشناسی قانونی تنها در آمریکا به چاپ میرسد.
افراد کلیدی در روانشناسی قانونی
- مک کین کاتل- روانشناسی شهادت دادن را مورد مطالعه قرار داد.
- هوگو مانستربرگ – غالباً به عنوان پدر روانشناسی کاربردی نامیده میشود.
- آلفرد بینت – کارهای او در زمینه آزمونهای روانشناسی، پایه بسیاری از ارزیابیهای نوین قرار گرفته است.
- ویلیام استرن – به پژوهش در زمینه دقت اظهارات شهود پرداخت.
- ویلیام مارستون- ارتباط بین فشارخون و دروغگویی را کشف کرد.
ترجمه: کلینیک الکترونیکی روانیار
منبع
"History of Forensic Psychology", Kendra Van Wagner, 2007
http://psychology.about.com
مقالات مرتبط
* روانشناسی و رشتههای آن
* مهمترین مکاتب فکری در روانشناسی |