پدیده خودشیفتگی که ویژگی اصلی اختلال خودشیفتگی میباشد، بر پایه یک تضاد نهاده شده است که در ظاهر با یک الگوی فراگیر از «خودبزرگبینی» و «نوعی بینظیر بودن» نمایان میگردد و در باطن و زیربنا، با احساس حقارت و اعتماد به نفس شکننده و آسیبپذیر مشخص میشود.
به عبارت دیگر آن احساس منحصر به فرد بودن و حس مبالغهآمیز نسبت به توانایی و دستاوردهای خود و نیاز مداوم به توجه، تایید و تحسین دیگران که به صورت گسترده در رفتار، افکار، تصورات و تخیلات فرد رخنه میکند و در روابط بین فردی اعم از محیط خانواده، محیط کار و جامعه تاثیر میگذارد، دفاعی است آسیبپذیر در مقابل حس خود کمبینی که در عمق روان او حضور فعال دارد و او را رها نمیکند.
ویژگیها
اگر به برخی ویژگیهای دیگر این افراد خودشیفته و خودبزرگبین توجه شود، به نقش محوری این تضاد در علامتسازی پی میبریم:
- حساسیت زیاد نسبت به انتقاد و اینکه اصولاً انتقاد از طرف دیگران را یک نوع حمله شخصی تلقی میکنند.
- خود را مستحق برخورد ویژه میدانند و همواره یک نیاز عمیق به تحسین شدن از جانب دیگران را دارند. آنها در تلاش هستند که شرایطی را فراهم سازند تا این نیاز آنها پاسخ داده شود.
- استفاده ابزاری از دیگران و یا به خدمت گرفتن افراد برای کسب موفقیتهای شخصی بدون در نظر گرفتن تاثیرات مخرب این استراتژی در شخصیت و زندگی فردی و اجتماعی کسانی که مورد بهرهکشی قرار میگیرند.
- بیاعتبار کردن کسانی که به روان متورم آنها ضربهای وارد سازد و یا در پاسخ به نیازهای عصبی آنها، جواب مناسب ندهد.
- تکبر، غرور و رشک و حسد نسبت به دیگران و یا اینکه دیگران را به برخورداری این گونه احساسات نسبت به خود متهم میکنند.
- استفاده از مکانیسمهای دفاعی انکار و دلیلتراشی به منظور جلوگیری از قبول نارساییها، ناتوانیها و شکستهای عملکردی خود.
بدیهی است خودشیفتگی به درجات مختلف در همه افراد وجود دارد، ولی در صورتی که میزان، شدت وابعاد آن گسترش یابد به عنوان یک بیماری شخصیتی محسوب میشود که باید درمان شود.
تاثیرات پدیده خودشیفتگی
گافراد مبتلا به پدیده خودشیفتگی در مواضع و ساختارهای مختلف اعم از خانواده و محیط کار میتوانند مشکلاتی را به وجود آورند که مانع رشد و پیشرفت خود و دیگران گردند. براساس مطالعات انجام شده در الگوهای فکری، رفتاری و باورهای ذهنی افراد خودشیفته شواهدی دیده میشود که در واقع تلاش بیوقفه این افراد برای رسیدن به یک آرامش عصبی را نشان میدهد، ولی خود این افراد نمیدانند که چه مشکلاتی را برای دیگران به وجود میآورند. انکار واقعیت، بدبینی، رشک و حسد، ناتوانی در تحمل انتقاد، افراط و تفریط و ... در ابعاد مختلف بر عملکرد فردی و اجتماعی او اثر میگذارد که برای مثال میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
- تصمیمگیری
- ارتباطات و بازخورد
- کارگروهی
- فرهنگ سازمانی
- انگیزهها
- قضاوت
- برنامهریزی
بیثباتی در هر یک از فرآیندهای فوق ناشی از بیثباتی و تضادی است که در روان این افراد به صورت فعال حضور دارد، به نحوی که نهایتاً یک نوع گیجی و سردرگمی را برای دیگران به دنبال دارد.
هر کس خود را بشناسد، خدایش را شناخته است
پرداختن جدی به فرآیند خودشناسی که در واقع یکی از پیش زمینههای خداشناسی میباشد (من عرف نفسه فقد عرف ربه) خصوصا در محور خودشیفتگی و موکدا در کسانی که مسوولیتهای مهم و کلیدی جامعه را تقبل میکنند بسیار حیاتی میباشد. این مار خفته در شرایط مناسب بیدار میشود و آسایش فردی، خانوادگی و اجتماعی را به آشفتگی مبدل میسازد. از خداوند میخواهیم که همه را از گرفتاری نفس سرکش نجات دهد و در راستای خودشناسی و خداشناسی هدایت فرماید وتوفیق خدمتی آگاهانه، به دور از ریا، منت و آزار دیگران به همه عنایت فرماید.
منبع
* هفته نامه سپید، سال 4، شماره 155، شنبه 23 خرداد 1388
|